توپاز آبی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت سی :
زمان منجمد شده بود. سرد، ساکت و بیحرکت... نه از خانه صدایی میآمد و نه در حیاط صدایی بود. کسی نمیدانست خیزران پشت دیوارهای کاهگلی خانه و کنار قابلهاش نفس میکشد یا نه؟ اما در حیاط نگاهها مضطرب، منتظر و هولناک در هم گره خورده بود. جیران نایی برای گریه و ناله نداشت. گلنسا ملتمسانه چشم به دامادش دوخته بود و نریمان نگاه به خون نشستهاش را به شاپور داده بود. با تعلل لب باز کرد و سکوت را د
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۴۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
N
20نگار جون عزیزم عالی بود اما اگه میشه از بقیه هم بزار چون بیشتر از این رمانه که یعنی شمیم نوشته گذاشتی برای همین ما منتظریم ببینیم خودشون چی میشن ولی بازم عالی بود ❤💋
۳ سال پیشصدیقه سادات محمدی(نگ | نویسنده رمان
سلام عزیزم. در مورد داستان شمیم باید یه توضیحی بدم اینکه ابتدای پارت یک نوشتم فصل اول، این رمان دو فصل داره که فصل اول ماجرای جیران پررنگ تره و فصل دوم ماجرای شمیم. 🌹💖
۳ سال پیشN
10کلیلیلیلیلیلیییییییی😍😍فردا و پس فردا پارت جدید داریم 😍😍🤩🤩
۳ سال پیشالی
۲۱ ساله 10نانبروان 😍👌بازم باید چند روز تو خماریش بمونیم😥
۳ سال پیشیگانه
10عالییی مثل همیشه ❤
۳ سال پیشآسا
10عالیییی
۳ سال پیشنفسم
30بیچاره جیران😰کاش اردشیر بتونه فرار کنه...مرسی نگارجون..مثل همیشه عالی
۳ سال پیشاوا
۲۳ ساله 40چقدر کم . ما اینقدر منتظر بودیم
۳ سال پیشآرام
70خیلیی قشنگ بود خسته نباشی🤗 خداکنه بهم برسن😓🥺🥺
۳ سال پیشدنیا
۱۳ ساله 20عالی نگار جون مثل همیشه ♥️❤️
۳ سال پیش
اکرم بانو
00عشق همیشه رسیدن نیست،جیران بااین کارش چندنفررو بدبخت کرد